سه ماه ونیم
دختر عزیزم الان که دارم خاطراتت می نویسم 17 مرداد و سه ماه نیم از تولدت میگذره و من خیلی خوشحالم که تو را دارم و سریع داری بزرگ میشی مدتی بود که وقت پیدا نکرده بودم بیام وبلاگت کامل کنم اما حالا که آمدم با کلی خبر جدید اومدم تا آنها را ثبت کنم و آنهم کارهای جدیدی که انجام میدی با مامانی حرف میزنی و حسابی شلوغ میکنی و برایم لبخند میزنی. فکر کنم دندانهایت زودتر از موقع در خواهد آمد چون مرتب دستات تو دهانت میکنی و دستهایت مشت میکنی و نگاهش میکنی . دختر عزیزم چند روزی که غلت خوردن یاد گرفتی و وقتی غلت می خوری همگی ذوق میکنیم و خوشحال میشیم و تو وقتی لبخند ما را میبینی دوباره برای ما تکرار میکنی . قربون اون لبخندات برم خیلی دوستتتت دارم. ...
نویسنده :
مامانی
23:52