پریماهپریماه، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

فرشته بهاری مامان و بابا

سه ماه ونیم

دختر عزیزم الان که دارم خاطراتت می نویسم 17 مرداد و سه ماه نیم از تولدت میگذره و من خیلی خوشحالم که تو را دارم و سریع داری بزرگ میشی مدتی بود که وقت پیدا نکرده بودم بیام وبلاگت کامل کنم اما حالا که آمدم با کلی خبر جدید اومدم تا آنها را ثبت کنم و آنهم کارهای جدیدی که انجام میدی با مامانی حرف میزنی و حسابی شلوغ میکنی و برایم لبخند میزنی. فکر کنم دندانهایت زودتر از موقع در خواهد آمد چون مرتب دستات تو دهانت میکنی و دستهایت مشت میکنی و نگاهش میکنی . دختر عزیزم چند روزی که غلت خوردن یاد گرفتی و وقتی غلت می خوری همگی ذوق میکنیم و خوشحال میشیم و تو وقتی لبخند ما را میبینی دوباره برای ما تکرار میکنی . قربون اون لبخندات برم خیلی دوستتتت دارم. ...
31 مرداد 1392

اول اردیبهشت

سلام دختر عزیزم صبحت بخیر امروز اول اردیبهشت و روز تولد مامانی و شما 38 هفته و 5 روز که در دل مامانی قرار گرفتی و خداون بزرگ بهترین هدیه روز تولد بهم داده و آن دیدن روی ماه دختر عزیزمه فردا به سلامتی آرزویم برآورده میشه و دختر عزیزم تو آغوش میگیرم و می بوسم .دختر عزیزم برای همگی دعا کن و انشاا... فردا زایمان راحتی داشته باشم . امروز کلی کار دارم مامان بزرگ قراره بیاد کارهایمان انجام بدیم و خانه را برای ورود پریماه جونم آماده کنیم و عصر با بابایی بریم شیرینی و میوه  بخریم.امشب به مناسبت تولد مامان- من و بابایی و مادر بزرگ و پدر بزرگ و دایی و زن دایی دور هم بودیم همگی زحمت کشیدند و کادو برای من گرفته بودند فقط جای تو کوچولو خالی بود سال ...
17 مرداد 1392
1